شب بود و در رؤياهاي شبانه مي پيچيدم تيک تاک ساعت برايم چون بمب در وجودم نعره مي کشيد .بيادش افتادم زمزمه هاي ذکر شبانه مشغولم کرد دنياي کوچک محيط را رها کردم و تا کهکشانها پرواز کردم بخود گفتم اي انسان تو هماني ؟ گفت نه اکنون فرشته ام و بال پرواز دارم .آري اوج پروازمان شب قدر است قدرش بدانيد ملائکه و روح منتظرند.